رها جون دخمل فهمیده مامان
سلام عزیز مامانی این روزها من به خاطر اینکه یه نی نی تو دلم دارم خیلی بی حالم ، و فرشته کوچولوی من ، که تو باشی خیلی همراهی می کنی ، چند روزیه که با خودت بیشتر بازی می کنی ، از مهد کودک که میایی ، میری روی تخت مامانی کنار عروسکهات و شروع می کنی بلند بلند ، کتابهاتو می خونی ، هر جا می خوای بری ، عروسکهاتو با خودت میاری ، مثلاً وقتی تو هال هستی ، به من می گی مامانی بریم رو تخت عروسکها تنها هستند ، گریه می کنند ها !! قربون دل کوچک مهربونت برم من ، می دونم این روزها که ماه رمضونه و ما بخاطره کار بابایی که دیر خونه میاد ،کمتر بیرون میریم ، اذیت می شی، هر روز غروب که می شه ، می گی کجا می خوایم بر...
نویسنده :
مامان
8:31